امروز یه زنه توتاکسی کنارم نشسته بود عین ابر بهار گریه میکرد
پرسیدم خانوم چی شده؟
گفت:هیچی مردا همشون خائنن گفتم چرا؟
گفت: دوس پسرم فهمیده که من یه دوست دیگه دارم حالا هردوشون میخوان بیان به شوهرم بگن
.
.
.
اصن بدجور بغض گلمو گرفت خدا صبرش بده طفلی بی گناه بود